سروش

ساخت وبلاگ
...خدایا شکرت.هر چه که می بینم آیتی از نشانه های توست..هر چرخشی که در این دور گردون می بینم همه ناشی از تصمیمات توستو من تسلیم تر از هرانچه که دیگران از من می شناسند که تو نزدیکترینی حتی از من به من.هر آنچه که می بخشی و میگیری همه از آن خود توست..و تورا به همان شادی لحظاتی که لبریز از نور بودم قسمکه این شاد ی روزی هر کسی باشه که تو بواسطه خداوندگاری خودت میشناسی اش..#قاب شیشه ای مشبک و طلوع نارنجی ورای شانه های تو... + نوشته شده در جمعه ۲۰ بهمن ۱۴۰۲ ساعت 8:4 توسط راهـــی  |  سروش...
ما را در سایت سروش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raahi-e-shab بازدید : 55 تاريخ : جمعه 4 اسفند 1402 ساعت: 13:46

داشتم فکر میکردم و با تو صحبتیه نصف لیوان شیر ولرم هم که دستامو داشت گرم میکرد دیواره شنایت شیفت هم آن،همه ی عوامل رو متحد کرده بودم برا اینکه خوابم بگیرهببخش حتی صحبت کردنم باتو هم جزیی از این هدف بودهدف وسیله را توجیه نمیکند ، ولی وسیله ی خوبی بود از هدف بهتر ؛صحبت از عمیق ترین سوالاتی که شخم میزنه عمق روان آدمی رو،من کی ام"..؟!ابتدای آغاز ، کجاست؟!زمان و مکانی که نور دیگه هیچ برگشتی نداره ، یعنی زمان جاودانگی، که خالدین فیها" چطوری تکرر و استمرار داره تا ابد ؟یا در زمان ازل ، چیشد که خدا برگه ی آس اش رو انسان" در نظر گرفت و کلی مایه گذاشت پای خلیفگی این انسان؟چرا پنگوئن ها زانو ندارن ؟! ... نهتو ، رفرنس خوبی هستی ، تا الان ،میتونی حتی اگه جواب نداشته باشه سوال، و یا تو جوابی نداشته باشی ، یه افق جدید بدی به فکرم ،این خیلی برام ارزشمنده .اینو نوشتم که ارزشمندیه ابوابی که تو ذهنم و برای روحمتوسط تو گشوده میشه ، یادم بمونه .چون ذاتا آدم، طلبکاره، از پروردگار خودشم طلبکاره حتی..دیگه شما که خود مایی بماند . + نوشته شده در سه شنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۲ ساعت 13:41 توسط راهـــی  |  سروش...
ما را در سایت سروش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raahi-e-shab بازدید : 36 تاريخ : جمعه 4 اسفند 1402 ساعت: 13:46

ما پارسالیم ،

در حال حاضر ،

نمیدونم باید لحظه ی حال رو زندگی کرد یا برای آینده باید تلاش کرد ؟ تلاشش ممکنه از جنس زندگی نزیسته ی الان باشه،،

نمیدونم که اصلا ارزششو داره ؟! برای کی
خدا یه آینه گذاشته به چه بزرگی روب روم

میگه درددل کن .... با کی؟ با خودم ؟ ... با خودت !

+ نوشته شده در یکشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۲ ساعت 3:24 توسط راهـــی  | 

سروش...
ما را در سایت سروش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raahi-e-shab بازدید : 34 تاريخ : چهارشنبه 4 بهمن 1402 ساعت: 10:27

از تو ممنونم برای بودنت پای تمام بودن و نبودنهابرای تحمل و صبر و ادامه دادنت از تو ممنونم رفیق برای تمام وقتایی که خواستم ببرم اما تو نبریدی و موندی ممنونم از تو که قلبت تپید حتی وقتی سخت بود .. از تو ممنونم که چشمات دید وقتی تاریک بود .. از تو ممنونم که اندیشیدی فکر کردی و افتراق دادی وقتی غبار الود بود از تو ممنونم که سعی میکنی از بین هزاران هزار حرف ، گفتنی بشی و به بیان برسیاز تو ممنونم بااینکه قدرتو اونجور که شایسته ات نبود شناختم ، اما شایسته و سزاوار و در خور تحسین ، بلند بالا موندی و سرافرازم از تو ممنونم یکسال دیگه رسید تا مسیرو نگاه بندازیم و ببینیم که روشن تر و توانمند تر و غنی تر ، حالا کیک کوچیک تولدتو بدون شمع ،ارزو میکنی و میبری و تقسیم میکنی شاید سهممون یه تیکه ی کوچیک از کیک بود اما ارزوهای بزرگی همراهش بود تا نوش جان کنیم و بره تا عمق وجودم .. تولد امسال ، با چشم باز کردنم از خواب شروع شد در خوابالودترین حالت ممکن ، کی فکرشو میکرد ؟ … امسال ، به قول سال گذشته تا حد زیادی پایبند بودم وآفرین .و امیدوارم و مطمعنم سال دیگه روز میلاد ، در حالی ارزو میکنم که ارزوهای امسالم یک به یک محقق شدن ، قوی تر و توانمند تر و غنی تر از گذشته ، خیلی بی نیاز تر ، و شادم برای نیاز هایی که اگر تونستم ، خودم بر طرف کردم و اگر نتونستم ، از بین بردمشون ، شادم برای این قدرت. برای این ثابت قدم یودن سروش...
ما را در سایت سروش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raahi-e-shab بازدید : 28 تاريخ : چهارشنبه 4 بهمن 1402 ساعت: 10:27

به وقت یکی شدن .+همه ی بود و نبودمون چی؟...(یه دست نوشته دیدم از خیلی قدیما یه رونوشت بود..میگفت چون شیر بیباک از زوزه هاچون باد نه در بند دام.-کاش دامی بود که بگیرتت برا همیشه دست و بالتو بند کنه...کاش یه قراری بود میومد غبارشو میریخت رو قلبت تا غبار گرفته بشی و دلبسته .تقصیر تو نیست که بی غبار و واضح میبینی.. بی دلهره میخوای.. بی تردید امید میبخشی و بی حرف و حدیث همدست میشی و دل میبندی.)ـ یه چمدون!(فتوکلت الی الله و هو حسبه...) + نوشته شده در شنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۲ ساعت 18:9 توسط راهـــی  |  سروش...
ما را در سایت سروش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raahi-e-shab بازدید : 56 تاريخ : سه شنبه 5 دی 1402 ساعت: 1:26

یلدای امسال یه جور دیگه بود نمیدونستم دقیقا باید چیکار کنم ؟ دلم میخواست پر کنم حافظمو از این تصویر دور هم بودن دلم میخواست یه دکمه بود ، ضبط میکردم برای تا همیشهتک تک لحظه هایی که حال خوش بود تو جمع و میپیچید صدای خنده و خوشی تو فضا ...دلم میخواست عکسای دور میز یلدا، عکس نشن که قاب بشن برن رو دیوار عکسهامون ...دلم تنگ میشه ، میدونماین افسانه ی همیشگیِ رفتن و دل کندن و دور شدنبلخره رنگ واقعیت گرفتیه رنگ عجیبی داره از هر طرف نگاه میکنی یه رنگهاز طرفی رنگ شادی ، از طرفی غم، از طرفی امید ، از طرفی ترساز طرفی دلگرمی، از طرفی دل کندن ..اینکه تمام داشته های زندگیت بشه چنتا چمدونو مابقی دلخوشیهات بشن خاطره برن تو حافظت ،سخته ، من آدم به خاطر سپردن خاطره ، تاالان این سن و این ۳۴ سال نبودم آنچنان ، چقدر یه خاطره ای مهم بوده باشه که تو ذهنم بمونهاما از اینجا ب بعد نیاز دارم به حافظم و خاطراتم ، چون دیگه یه تیکه از واجبات زنده موندنم میشن .. نگرانم ، ولی به این هم نیاز دارم که فعلا حسهامو بلاک کنم ، فقط منطقو بیارم رو ، چون انقدر بار احساسی ماجرا بالاست که بخوام یه لحظه بپردازم بهش، بدجور سیل اش میبره منو ، از طرفی میدونم هرجا که ایگنور کردم ، جای دیگه بدجور گیر ام انداخت ... اینه که نگرانم . احساس میکنم این جای زمان ، سخته . قبلش خوب بود ، بعدشم بنظرم خوب میشه .. الان برزخه برزخ ... + نوشته شده در شنبه ۲ دی ۱۴۰۲ ساعت 21:18 توسط راهـــی  |  سروش...
ما را در سایت سروش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raahi-e-shab بازدید : 50 تاريخ : سه شنبه 5 دی 1402 ساعت: 1:26

گفتم چلچراغ ، هم مصرف برقش بالاست هم قدیمی شده بنظرم باید از این ال ای دیا بذارم . پشت پنجره هم لازم نیست ، حالا عصبانی بودم پست قبل ، یه چیزی گفتم .خلاصه اینکه اون نیز بگذشت ، این هم نیز بگذرد . وقتی قلبت میشه همنوع مغزت- الحمدلله که دردسر های پیچیدن تو پیله ی احساس کمتر میشهواقف میشی به اینکه زندگی خیییییلی جدی تر از اینهاست که بپیچی به دستوپای خودت و اون منِ دیگرِ خودم، که تویی.میفهمی دیگران موظف به برطرف کردن انتظارات تو نیستن ، و اصلا دیگران هیچ وظیفه ای ندارن . چه دیگرانی که دیگرانِ تو هستن، خوش ب حالشون؛-)و اما ، حالا یقه ی خودتو باید بگیری که چرا انتظارات خودتو براورده نکردی؟! انتظاری اگر هست از خودت داشته باش. «بیرون ز تو نیست، هرآنچه خواهی که تویی» قانون چندم .... »اینم جایزه ی همراهان واتسپی این مجموعه :-))که به ازای هر سابسکرایب، و ریتوییت و فالو و سیو ، یک پست رایگان شما بنویسید ، من از این تریبونِ پر بازدید ، ب اشتراک میذارمعالیه این بلاگ نویسی ، واسه خودتی . خود گویم و خود خنده م.اینجا هرچی شایعه کنی یه سال بعد به نفر بعدی میرسه سروش...
ما را در سایت سروش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raahi-e-shab بازدید : 79 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 13:58

وقتی بعد یک زمستون میبینی دوباره داره زندگی برمیگردهبه طبیعت ، جوّ نو شدن پیش میاد . اما اینهمه سال گذشت و ما احساس یا جوّ تغییر و نو شدن داشتیم و چی شد ؟ هچپس در نتیجه نباید جوّ داشت ، و فقط باید فکر کرد به ریزترین و پایه ای ترین مسائلی که باعث میشه تو رو به راه باشی یا رو به بی راه ، برای هرکسی هم نوعی راه و بی راه وجود داره ، باید دید بهترین نگاهی که در برخورد بااون اتفاقات وجود داره چی هست ، و اون برخوردی که من دارم چی ؟ مقایسه کرد و فکر.و تنها راه بهتر شدن و رشد و نو شدن ؛ همین فکر هست که هیچ هیچ اتفاقی رو از روی عادت از کنارش نگذریم ، ببینیم ، فکر کنیم ، اگر لازم بود چشم باز کنیم و اصلاح کنیم ، اگر هم لازم بود ؛چشم ببندیم و عبور کنیم . به امید نـو شدن و جور دیگر دیدن . سال نو فکر کردن، مبارک سروش...
ما را در سایت سروش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raahi-e-shab بازدید : 65 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 13:58